سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گـره ِ کـور
 
-/ تهی /-

/ همه میگن یه پیام کافی ِ تا دوباره زنده بشیم ؛ من میگم یه پیام کافی ِ تا دوباره گُر بگیرم /

. . . و تو ، چقدر موفقی در سوزاندن ِ من . . .

 ؛ دوستدار بودم و دوستدار ـی کرده ام ؛ عاشق نبوده ام که عاشقی کنم ؛


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط doostdar 91/8/11:: 8:40 عصر     |     () نظر
 
-/ شب ِ عید /-

یه حس مبهم ، یه حال عجیب ، یه بغض گلوگیر / همه ی اینا با فشار پایین ، سر درد و سر گیجه / اعصاب ِ خراب و نفسی که بالا نمیومد !

خودمُ پشت گرسنگی و معده درد پنهون کردم تا متوجه حالم نشه !

چقد خوبه که میتونه دردشُ بگه ، چقد خوبه که تونس ناله کنه ، چقد خوبه که تونس بگه آره عصبی شدم  ، چقد خوبه که ...

اما من چی ؟! بگم چرا عصبی میشم ؟ بگم کی عصبیم میکنه ؟

بیخیال بابا ، این روزا هم میگذره ..

مثل همیشه این منم که باید بگذرم 

: )

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط doostdar 91/8/10:: 2:59 عصر     |     () نظر
 
-/ روز نوشتِ من /-

بعد از چن روز بی قراری ، التهاب ، گریه ، بغض و نفرین ، امروزم خوب بود ، خوب ینی معمولی ، ینی پر سکوت ، ینی محبوس بین ِ دیوارا ، ینی مبهوت  ینی خیلی چیزا ...

تنها چیزی که کم داشت ، بغض و گریه و نفرین بود !

 - - - - - - - - - - - - - - -                                          - - - - - - - - - - - - - - 

یادم باشه قرار نیس اینجا همش از غم و غصه گفته بشه / اینارو میگم که خالی بشم و آماده ، برای پر انرژی شدن

: )


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط doostdar 91/8/8:: 8:12 عصر     |     () نظر
 
-/ من و تو /-

به نام ِ تو !

 تویی که داشتنت جبران همه ی نداشته هام ِ ، تویی که ...

تویی که همه کَسَ ـمی ، تویی که ...

به نام ِ تو شروع میکنم ، اینجا رو میکنم خونه ی خودم ، باید از ی جایی شروع کنم ، باید این قصه ی تلخ رو ی جوری به پایان برسونم !

من ، اینجا ، با تو ، با تنهایی هام ، به همه ی این تلخی ها پایان میدم  !

تا تو هستی خط ِ پایانی وجود نداره برام ، پس دوباره نقشتُ پر رنگ میکنم و با صلابت ادامه میدم !

 من ، فقط ، با تو میتونم / با تو !!!!


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط doostdar 91/8/6:: 9:19 عصر     |     () نظر
<      1   2